اول. برنامهی دشمن برای منطقهی غرب آسیا گسترش تفرقه بین اقوام و مذاهب اسلامی بوده و هست. دلیل آن هم مشخص است: تفکر انقلاب اسلامی و محور مقاومت، مبتنی بر “وحدت” مسلمانان برای مبارزه با “دشمن مشترک”، یعنی نظام سلطه، در حال گسترش هرچه بیشتر در منطقه است. پس میبایست به هر طریق ممکن، با آن جلوگیری میکردند. «از زمانی که احساس شد در این منطقه حرفهای نو، افکار اسلامی نو، ایستادگی ملّتها، زنده شدن و سرپا شدن ملّتها دارد وجود پیدا میکند، حرکت تفرقهآمیز دشمنان بیشتر شد.»(۱۳۹۵/۰۹/۲۷) در این راه متأسفانه برخی از سیاستمداران سادهلوح یا وابسته جهان اسلام نیز با نظام سلطه همراه شدند.
دوم. ایران اما درست نقطهی مقابل این رویکرد را برگزید. یک سیاستخارجی منطقی و واقعگرایانه، منبعث از اندیشههای دینی و انقلابی که در آن تحالف و برادری و مقابله با عوامل تفرقهزا در منطقه در اولویت قرار دارد. حالا که گرد و خاکها در عراق و سوریه خوابیده و فتنهی تفرقه تا حدودزیادی بر طرف شده است، بهخوبی مشخص شد که پیروز میدان کدام جریان بوده است. نتیجهی منازعات، نه تنها آنی نشد که نظام سلطه تصور میکرد بلکه دقیقا برعکس هم شد: قدرت نرم و سخت ایران، در مقایسه با سی سال پیش، بهمراتب بیشتر شد تا جاییکه اندیشکدهی آمریکایی “مرکز مطالعات استراتژیک و بینالملل” چنین مینویسد: “آمریکا در جلوگیری از گسترش تدریجی قدرت منطقهای ایران تا حد زیادی شکست خورده است. ” نشنال اینترست هم تأکید کرد: “ایران علیرغم همهی تحریمها و تلاش مشترک قدرتهای جهانی برای جلوگیری از نفوذ ایران در منطقه، از سیاستخارجی موفقیتآمیزی در خاورمیانه برخودار است”
سوم. آنچنانکه گفته شد «امروز دو اراده در این منطقه با یکدیگر در تعارضند: یک اراده، ارادهی وحدت است؛ یک اراده، ارادهی تفرقه است. ارادهی وحدت، متعلّق به مؤمنین است؛ فریاد اتّحاد و اجتماع مسلمین از حنجرههای بااخلاص بلند است و مسلمانها را دعوت میکنند به اینکه به مشترکاتشان توجّه بکنند.»(۱۳۹۵/۰۹/۲۷) برعکس، «[اگر] شما امروز نگاه کنید به اظهاراتی که از مستکبرین و متصرّفین فضاهای حیاتی ملّتها سر میزند، میبینید که دعوت به تفرقه است؛ از قدیم، به سیاست انگلیسیها گفته میشد سیاستِ تفرقه بینداز و آقایی کن؛ فَرِّق تَسُد، آقایی کن به برکت تفرقه انداختن؛ آنوقتی که انگلیس قدرتی داشت، این سیاست آنها بود؛ امروز هم این سیاست را قدرتمندان امروز مادّی دنیا دارند.»(۱۳۹۵/۰۹/۲۷)
چهارم. حالا و در پس این تجربیات روشن تاریخی در پیش روی ما در منطقه، بیش از گذشته برای ما به اثبات رسیده است که موضوع “وحدت”، عاملی کلیدی برای حل مشکلات منطقه، و حتی موضوعی مهم در شناخت جریانهای فکری و سیاسی در جهان اسلام است. هر ارادهای که منجر به تفرقه در جهان اسلام شود، نه تنها محکوم به شکست است، بلکه از سوی ملتهای مسلمان نیز طرد خواهد شد. بالعکس، ملتهای مسلمان، بدان دلیل به تفکر انقلاب اسلامی و رهبران آن اقبال نشان داده و به سمت آن گرویدند، که همواره منادی وحدت بوده است. توجه به عامل وحدت جهان اسلام از سوی رهبران انقلاب اسلامی، که نمونهی بارز آن را میتوان در اتخاذ “راهبرد مقاومت” در منطقه دانست، آنچنان دارای اهمیت است که به اذعان وبسایت شورای آتلانتیک، حتی موجب جذب غیرمعتقدین هم به آن شده است. این رسانه چنین مینویسد: “تهران از ایدئولوژی مقاومت مقابل اهداف سیاستی آمریکا استفاده میکند و از این طریق حتی گروههایی را که به ولایت فقیه اعتقادی ندارند را با خود همراه میکند. یکی دیگر از انگیزههای ارتباط میان ایران و گروههای نیابتیاش میتواند جلوههایی مانند احترامی باشد که این گروهها برای آیتالله خمینی، آیتالله خامنهای، یا سید حسن نصرالله قائل هستند.”
پنجم. باری «مفاهیم انقلاب و مفاهیم اسلام، مثل عطر گلهای بهاری است؛ هیچ کسی نمیتواند جلوی آن را بگیرد؛ پخش میشود، همهجا میرود؛ نسیم روحافزا و روانبخشی است که همهجا را به خودی خود میگیرد؛ حالا جنجال کنند، دادوبیداد کنند؛ رفته، صادر شده و الان شما در کشورهای گوناگونی ملاحظه کنید؛ این تفکّر در لبنان دارد فعّالیت میکند، در عراق دارد فعّالیت میکند؛ جوانهای عراقی حرکت کردند همراه ارتششان شدند توانستند این پیروزیها را به دست بیاورند؛ در سوریه همینجور، در غزّه همینجور، در فلسطین همینجور، در یمن همینجور، انشاءالله در قدس شریف و برای نجاتِ الاقصی هم همینجور.»(۱۳۹۳/۰۹/۰۶)